می نویسم تا مصداق قُلْ رَبِّ زِدْنِی عِلْمًا گردم 114سوره طه

برای فهم بهار نهال بودن شرط نیست درخت باش تا شکوه بهار را دریابی و شکوفه ببارانی....

می نویسم تا مصداق قُلْ رَبِّ زِدْنِی عِلْمًا گردم 114سوره طه

برای فهم بهار نهال بودن شرط نیست درخت باش تا شکوه بهار را دریابی و شکوفه ببارانی....

با اذن از امام زمانم علیه السلام می نویسم ان شاالله روزی این کمترین را بپذیرد...

بایگانی

۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «زندگی منهای مرگ چه می شد؟» ثبت شده است

  • ۰
  • ۰

⭐️درس استاد که تمام شد مثل همیشه خواست صحبتی کند که یکی 🙋‍♂️پرسید: راستی استاد چقدر خوب بود  
مرگ هیچوقت به سراغ ما نمی آمد و هیچگاه نمی مردیم من یکی که دلم نمی خواهد مرگ را تجربه کنم🥀
استاد لبخندی زدند و با مهربانی همیشگی شروع کردند به توضیح
آری مردن از آن مواردی است که نمیتوان منکرش شد هر چند گروهی از آن وحشت دارند
حال آنکه مرگ یک نعمت است 🌦
یکی پرسید🙋‍♂️: مگر می شود مرگ هم نعمت باشد مرگ فقط غصه است و گریه !!!❌
استاد با دست اشاره ای به او کرد🖐
 اول آنکه دنیا برای همه ی آدمها ساخته نشده و محدود به تعدادی خاص است و اگر همه انسانها تا الان زنده بودند تصور اینکه چقدر شلوغ می شد و چقدر جمعیت و چقدر کمبود منابع و .... 🤷‍♀️
و دیگر اینکه دوران کهولت و پیری بیش از حد می شد 👨‍🦳و و پیران بیشتر خار می شدند و زحمت دیگران برای آنها دو برابر می شد
وهمچنین ماندن در این دنیا و بقا برای افراد غرور ایجاد می کرد😎
چنانچه روایت می فرماید: سه چیز است که اگر در انسان پدید نیاید هرگز سرش را پایین نمی آورد(بیماری😷،فقر🥀،مرگ🛌)
و با اینکه این سه چیز به سراغش می آید با این حال بلندپرواز است و گردنکشی می کند😎
در زمان یکی از پیامبران گذشته گروهی از امت او گفتند :
ای پیامبر! از خدا بخواه 🙏مرگ را از ما برطرف کند با این درخواست مدتی مرگ به سراغشان نیامد ❌❌❌
به تدریج جمعیتشان زیاد شد🚶‍♂️🚶‍♂️🚶‍♂️🚶‍♂️🚶‍♂️🚶‍♂️🚶‍♂️🚶‍♂️🚶‍♂️🚶‍♂️
خانه ها برایشان تنگ گشت🏙🏘🏠🏡⛪️🏚🏢🏣💒🏰
و مردم ناچار بودند خرج پدر، مادر، جد و جده خود را که از کار افتاده بودند بدهند💰💰💰💰💰💰💰💰💰💰
آنجا بود که فهمیدند چقدر اشتباه کرده اند و مرگ چه نعمت بزرگی بوده از این رو از خداوند خواستند اجل مقدر آنها را بازگرداند✔️✔️✔️✔️
نقل شده حضرت ابراهیم خلیل الله از خدای عزوجل خواست آنقدر مرگ را برایش به تاخیر اندازد تا خود بخواهد✔️
روزی پیرمردی ناتوان را دید که پیری او را از پای در آورده بود و غذا و آب بدون اختیار از دهانش بیرون می آمد
حضرت ابراهیم علیه السلام دلش برایش سوخت و از او پرسید چقدر عمر کرده ای❓
وقتی عمرش را گفت :حضرت ابراهیم علیه السلام فهمید تنها یک سال از او بزرگتر است  ❗️با خود اندیشید اگر من هم یک سال دیگر بمانم ممکن است مانند او شوم و اینچنین گرفتار گردم در همان حال مرگش را از خداوند خواست 🙏

#حقیقت_مرگ_قسمت_اول
#به_قلم_ز_صالحی

  • ze sa